نامه اي به ارباب حسین (ع)

 

 

 

            بسم الله الرحمن الرحیم

 

به : ریاست محترم بخشِ بی قراری های دل ، سایه ی سر ، حضرت اباعبدالله الحسین(روحی فـداک)

از : دل عاشق بی قرار اباعبدالحسین (ع)

 

با سلام و صلوات خاصه و آرزوی فرج و سلامتیِ دردانه فرزند ِ موعودتان

 احتراما

به جهت جا ماندن یک فقره دل رو به روی ایوان طلای حرم تان ، و یک جفت چشم در حوالی حریم تان ،

و یک هوا آشفتگي کنار بیرق و عَلَمِ تان، و یک عمر تپش در کنار روضه هایتان.

 ...درخواست آن دارم که دیگر بار با عنایت خداوندم و خواست قلبِ مبارکتان ، منت بر سرم نهاده ، دعوت به

آن وادی جنونمان کنید

که نزدیک است جان دادنمان از این غم ِ فراقِ شب های زیارتی تان ... فرا رسد.

 كه آرام گیرد سرگشتگی ها و بی قراری ها و تپش های قلبمان و همچنین جانی دوباره گیرد این دست

ها از لمس ضریح شش گوشه تان ...

 

خواهش و تمنا دارم دعوتنامه اين حقير را مُهر فرماييد.

 

                      با تقديم همه ي جان و روح و هستي ام

                                                     امضاء:

                                        دل عاشق بي قرار.




دسته بندی : امام حسین ,  محرم ,  بین الحرمین ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

(اینم واسه کربلا نرفته ها)

 

سالیانیست که پشت سر هم پی در

 

پشت کنکوری بین الحرمینم آقا

 

من چه می دانم چه طعمی دارد اما گفته اند

 

آی می چسبد نسیم صبحگاه کربلا

 

اللهم الرزقنا کربلا......




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

ثواب زیارت سیدالشهدا (ع) با پای پیاده به روایت امام صادق (ع)

 

امام صادق (ع) درباره ثواب زیارت امام حسین (ع) با پای پیاده می فرماید:

(کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین (ع) برود، خداوند به هر قدمى که برمی آدارد یک حسنه برایش

نوشته ، یک گناه از او محو میفرماید ، یک درجه مرتبه‏اش را بالا میبرد، وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو

فرشته را مامور او مى‏‌فرماید که آنچه خیر از دهان او خارج می‌شود را نوشته و آنچه شر و بد است را

ننویسند و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مى‏‌گویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد ،تو از افراد

حزب خدا ، حزب رسول او و حزب اهل‌ بیت رسولش هستی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم

نخواهی دید ، آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد کرد.)

 

(کامل الزیارات ص134)

ی ج, [۰۷.۱۱.۱۵ ۲۳:۵۱]




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  بین الحرمین ,  حدیث ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

من یه نوکر دربه درم …..


من یه نوکر در به درم

چند ساله همش منتظرم

اسمم دربیاد برم حرم

وای وای وای..

لیست زائرا دست کیه؟

هی خط میخورم ، چه سریه؟

میگن دعوتا با بی بیِه

وای وای وای..

حسیـــن من هنوز جوونم

حسیـــن منتظر می مونم

بازم از شما میخونم

دوست و رفیقام چند دفعه رفتن حرم

چطور دلت میاد یه بارم نرم؟

مُردن من بهتره از این زندگی

دق کردم از این همه شرمندگی

امیرم بی تو می میرم .. بی تو می میرم

عکس کربلا رو دیواره

انگاری با من حرفی داره

هی سر به سر من میذاره

آقـــاجــــــان

هی به من میگه نیا حرم!

به خدا منم یه نوکرم

کربلا نرم کجا برم ؟

آقـــــاجـــــان

حسین اشکامو نگاه کن

حسین گره هامو وا کن

حسین دردمو دوا کن..

کی میتونه هق هق منو گوش کنه

کی میتونه ناله هامو خاموش کنه

کاشکی می شد دوریت رو فراموش کنم

کاشکی می شد قلبمو یه شش گوش کنم

امیرم بی تو می میرم .. بی تو می میرم

خوش باشی آقا با زائرات

خوش بگذره با کبوترات

بین الحرمین قهرم باهات

وای وای وای..

خوش باشی آقا با زائرات

خوش بگذره با مسافرات

دوستم اومده از کربلا

سوخته دلمو با خاطرات

اورده برام آب فرات

وای وای وای..

حسین ای خواب و قرارم

حسین آبرو ندارم

حسین من بی کس و کارم

آشتی کن امشب دوباره با نوکرت

آقا تو رو جون اون علی اکبرت

دوباره فرصت بده تا جبران کنم

دردای بی درمونم رو درمان کنم

امیرم بی تو می میرم.. بی تو می میرم




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  محرم ,  بین الحرمین ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

 

کاش امسال خــدا رزق مـــرا بنویسد



اربعیـــــن پـــای پیـــاده



سفـــــر کـــــربــــــ و بـــــلا

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

یکی از رفیقام بهم گفت:

رفیق!

یعنی ما لیاقت داریم جزء ۳۱۳ یار امام زمان باشیم؟!

یه لبخند زدم و با شرمندگی گفتم:

بیا بشینیم گریه کنیم رفیق!

ما جزء ۴۰ میلیون زائر کربلا تو اربعین هم نیستیم...




دسته بندی : امام حسین ,  زندگی نامه امام حسین ,  عکس ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

 

 

اربعین ایران بمانم ،بی گمان دق می کنم




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

بر مشامم ميرسد هر لحظه بوی کربلا

 

قبله را چرخانده ام در سمت و سوی کربلا

 

در ره عشق حسين باکی ندارم از خطر

 

لیک سر را ميدهم در جستوجوی کربلا

 

تشنه ام من تشنه ی عشق حسين بن علی

 

کی شود سیراب گردنم از سبوی کربلا ؟

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

امام حسین(ع) در شش هنگام گریست:

 

نخست آن هنگام بود که بر آن شد تا گام در میدان نبرد نهد،که در این حال دختر خرد سالش که آن

حضرت بسیار به او مهر می ورزید شتابان و فریاد کنان و با سری برهنه نزد پدر آمد و خود را بر جامعه

پدرش آویخت و عرضه داشت:آرام تر؛آرام تر! از رفتن باز ایست تا دیگر بار رخسارت را بنگرم و از آن

توشه گیرم؛ که بی گمان این وداعی است که بازگشتی ندارد ، و آنگاه دست ها و پاهای پدرش را

غرق در بوسه نمود پس در این حال حسین(ع) بر زمین نشست و دخترخردسالش را در آغوش نشاند

و سخت گریید و اشک هایش را با آستینش پاک می کرد و می گفت:

سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی                                                      منک البکاء اذالحمام دهانی

دخترم ؛ سکینه! بدان که پس از آنکه مرگ بر من هجوم آورد،گریستن تو به درازا خواهد کشید و بسیار

طولانی گریید.

پس آیا دلی را می توان یافت که در چنین وداع درد آوری،اندوهگین نشود ودر غم فرو نرود.

 

دومین جایگاه آنگاه بود که حسین(ع) بر سر پیکر در خون خفته ی برادرش آمد و او را بر زمین افتاده

با مشکی پاره و دستانی گسسته از تن و به کناری افتاده یافت و در این هنگام بود که به سختی

گریست.

 

سومین جایگاه آن هنگام بود که برادر زاده اش قاسم(ع) آهنگ نبرد نمود و امام حسین(ع) دست در

گردن برادر زاده انداخت و چنان سوزناکانه گریست که بیهوش شد.

چهارمین جایگاه آن هنگام بود که بر یر پیکر در خون آرمیده برادر زاده اش قاسم نشست و پیکرش را

در هم کوفته در زیر سم اسبان یافت.

 

پنجمین جایگاه آن هنگام بود فرزند برومندش علی اکبر(ع) گام در میدان نبردی بی بازگشت نهاد و در

آن حال بود که امام حسین(ع) دیدگان {اشکبار} خویش را فرو بست و محاسنش را به دست گرفت و

آنگاه سر بر آسمان بلند نمود و پروردگارش را خواند.

 

و ششمین جایگاه آن هنگام بود که خواهرش زینب(س) را دلداری می داد و او را از گریستن و 

نالیدن آرام می ساخت که ناگاه غم چنان بر آن حضرت جیره شد که اشک از دیدگانش فرو ریخت و

پس آنگاه به سختی ازگریستن باز ایستاد.

و تو اگر در این حالت های غمبار اندیشه کنی در می یابی که آن کس که دلی سلیم و مهرورز  و

مهربان دارد از گریستن در این حالت نا گزیر است و همچنین  در می یابی که امام حسین(ع) در هر

یک از این حالات رفتاری بجا و حکیمانه را از خودنشان داده است ، همانگونه که در وداع دختر خرد

سالش و دیدار با برادرش که در نزدیکی آب با لبی تشنه و دستانی از تن گسسته فرو افتاده بود

سخت گریست ولی در وداع با برادر زاده اش قاسم(ع) ، به آن سبب که به یاد برادرش امام حسن (ع)

افتاد چنان گریست که بیهوش شد.

و همچنین آن حضرت در دیگر موارد نیز حکمت مندانه و سنجیده رفتار نمود.




دسته بندی : امام حسین ,  زندگی نامه امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

پاکی ظاهری که همگان دارند.

امام حسین(ع) شب عاشورا با اندکی آب که فرزندش علی اکبر در آن بحران کمبود آب و تشنگی سخت ، فراهم ساخته بود غسل 

نمود و این از ویژگی های آن حضرت بود که همه ی طهارت ها را به هم پیوند داد و به انجام رساند.

پس از غسل نمودن،به طهارتی خاص پرداخت و با خون قلبش وضو ساخت و رخسار پر فروغش را به خون شست و سرخ فام نمود.

پس آنگاه به غسل ترتیبی پرداخت و بت خون پیکر خویش،سرش را شست و پس آنگاه تنش را به خون آغشته ساخت.

و پس از غسل ترتیبی،دیگر بار غسل ارتماسی به یک باره همه ی پیکرش ، را به خون آغشته نمود.

 

پاکی باطن

حسین(ع) در روز خونین عاشورا،به گونه ای خاص وضو ساخت.

بدین صورت که کف دستش را لبریز از خون خویش نمود و رخسارش را با آن خون ، شست و آغشته به

خون ساخت.

پس آنگاه با خاک پاکیزه و مبارک کربلا تیمم نمود و دست به رخسارش کشید و آن هنگام که برای جان

فروشی به در گاه پروردگار آمادگی یافت پیشانی به خاک نهاد و به سجده پرداخت.

 

نماز

در فرازی از زیارت جامعه درباره ی پیشوایان پاک آمده است:(و اقمتم الصلاة...؛ و شما نماز گذاردید)

و همچنین در زیارت امام حسین(ع)که ویژه ی آن حضرت است آمده است:(و اقمت الصلاة...؛ و تو نماز گذاردی)

حسین(ع) در روز عاشورا نمازی گذارد که تنها ویژه ی اوست.

او در آن روز حماسه ساز ،چهار گونه نماز گذارد.




دسته بندی : امام حسین ,  زندگی نامه امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

 

 

 

کمی از بحر طویلی که کمی نیمائی است.

 

یادم آمد

شب بی چتر و کلاهی

که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم:

چه هوایی است خدایی من و آغوش رهایی

سپس آنقدر دویدم طرف فاصله

تا از نفس افتادم نگاهم به نگاهی

دلم آرام شد

آنگونه که هر قطره ی باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت:

فلانی،چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب

چمدانت پر باران شده؛پیراهنی از ابر به تن کن و بیا!

پس سفر آغاز شد و نوبی پرواز شد و راه نفس باز شدو

قافیه ها از قفس آزاد و رها

در من شاعر،من بی تاب تر از مرغ مهاجر

به کجا می روم اقلیم به اقلیم

خدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود،سراسر

که سر راه به ناگاه

مرا تیشه ی فرهاد صدا زد:

نفسی صبر کن ای مرد مسافر-قسمت می دهم ای دوست

سلام من دل خسته ی مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند،به معشوق دو عالم برسانی.

باز دلم شور زد،آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست و رها می وری ای دل

مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل

نکند باز آن وادی ...

ادامه ی شعر را در ادامه مطلب مطالعه کنید.




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

 

سی هزار دینار طلا، رقمی بود که یزید(لعن الله علیه)به هر نفر از اهل خواص کوفه داد

  تا به مقابله با حسین علیه السلام برخیزند. هر دینار طلا چهار و نیم گرم و هر گرم طلا

به پول امروز 98 هزار تومان که نزدیک به 13 میلیارد و 230 میلیون تومان است.متعجب

اگر ما در آن زمان بودیم یار حسین می ماندیم؟مردد

و این فرموده مولایمان سید الشهداست که فرمودند:

«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون » . (1)

«مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بر زبانشان جاری است،

هنگامی که زندگیشان سرشار است دین گرایند

ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار گرفتند دین داران واقعی اندک می گردند .»

ما گذشتگان را لعنت می کنیم که چرا امام زمانشان(حسین علیه السلام) را تنها گذاشتند

نکند آیندگان هم ما را لعنت کنند که چرا امام زمانشان را ........

 

1. بحارالانوار، ج 44، ص 383 .

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده ی رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می آمد و رخساره بر افروخته بود

روح از همه دل کنده،به او  دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود،به خدا با دل و جان می آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یا علی گفت که برپا بکند محشر را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد،آمد به تماشا بکشد دیدن را

معنی جمله ی در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید

زیر پایش همه ی کون و مکان می چرخید

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد

رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه

گفت:لا حول و لا قوة الا با الله

 

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

دارد امشب کربلا حالی عجب

دختری گریان و طفلی بی شکیب

دختری سر روی پای بابا داشت

چشم بر بابا ولیکن خواب داشت

یک نفر در حال قرآن خواندن است

یک نفر در فکر جنگ و ماندن است

یک نفر غرق نماز است و نیاز

غرق گریه ناله و سوز و گداز

یک نفر نیمه شب از شادی شراب

آن طرف پیچیده بانگ آب آب...

یک نفر لبریز از احساس بود

پاسبان خیمه ها عباس بود

یک نفر خار از زمین ها می کند

بوسه ها بر روی طفلان می زند

یک نفر در حال گریه بی قرار

می کشد در پشت خیمه انتظار

کینه های زار در دل داشتند

نعل اسبان را ز نو برداشتند
نقششان تنها به صورت بود و سر

فکر آنها فکر غارت بود و بر

کودک شش ماهه ای رفته به خواب

یک نفر آماده می سازد طناب

یک نفر گفتا زره مال من است!

گوشواره جزء اموال من است...

یک نفر گفتا اگر سر می بری

مال من تنها بود انگشتری...

یک نفر فکرش فقط گهواره بود

در پی یک جانماز پاره بود!

یک نفر می گفت دیدین یک طرف

لذت سر را بریدن... یک طرف...

هر چه باشد شور تنها امشب است

آخرین شام حسین و زینب است.

 

 




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

 

عمه زینب به خدا خون دلم

دیگه بعد بابا محزون دلم

می دونی عمه یتیمی مشکله

طفل بی بابا همیشه خون دله

عمه دیگه نگو بابا سفره

گلمم نمی دونی کی پر پره

عمه بابا مو چرا سر بریدند

او نارو خاکا چرا می کشیدند

عمه دیدم که رگاش پاره شده

همه اهل بیتش آواره شده

چرا کشتند عمو عباس منو؟

عمه کی چیدی گل یاس منو؟

برادر اصغرمو کی سر برید؟

مرغک شیر خوارمو کی پر برید؟

رو لباش عمه چرا چوب می زدند؟

جرا اسبا رو بابام می دویدند؟

عمه زینب به خدا خون دلم

دیگه بعد بابا محزون دلم

می دونی عمه یتیمی مشکله

طفل بی بابا همیشه خون دله

عمه جون دیشب بابا رو خواب دیدم

عمو عباسو با مشک آب دیدم

خواب دیدم مادر بزرگ فاطمه رو

جدمو با عمو ها رو همه رو

خواب دیدم فاطمه از فدک می گفت

برا من از سیلی و کتک می گفت

برای مطالعه ادامه شعر به ادامه مطلب بروید.




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

پرسیدند چه بر سر حسین آمده؟

گفت:سری برای او نمانده.

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

چقدر زخم نشسته به ماه پیکر تو

چگونه وصف کنم جنگ نا برادر را

 

شکست فرق تو را کوفی و عجیب مدار

که خواست تازه کند یاد داغ حیدر را

 

تو ساقی همه تشنگان دنیایی

شکسته باد کسی که شکست ساغر را

 

حدیث مشک نگو که آب هم فدای سرت

که مادرم به حرم برده آب کوثر را

 

هنوز در دل میدان برادرت باقیست

غمت نباد که محرم نمانده خواهر را

 

حسین کشته ی تیر و سنان نخواهد شد

تویی که با ادبت می کشی برادر را

 

طلایه دار سپاهم بلند کن سر را

که یاد غم تو می شکند قامت برادر را.




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

(ستایش امام حسین در قرآن)

 

همانگونه که خدای فرازمند در کتاب گران سنگش حسین(ع) را بار ها ستوده است.

از آن جمله این است:همانا او جان آرام یافته ، است.1

همانا او بهره ی بزرگی از رحمت و بخشایش پروردگار است.2

همانا او از فراز ترین پدارنی است که خداوند نیکی به آنان را مقرر نموده است.3

پس آیا بر این پد والا نیکی نموده ای ؟

همانااو به ستم کشته شده است.4

همانا او به قربانی بزرگ پروردگار است.5

همانا او روح "کهیعص" است.6

 


1.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(یا ایتها النفس المطمئنه...) فجر(89)،آیه27.


2.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(اتقواللهو آمنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته) سوره حدید (57)،آیه 28.

3.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(و قضی ربک ان لا تعبدوا ایاه و بالوالدین احسانا) سوره اسراء (17)،آیه 28.

4.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیته سلطانا)سوره اسراء (17)،آیه 33.

5.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(و فدیناه بذبح عظیم) سوره صافات (37)، آیه 107.

6.اشاره به آیه یک سوره مریم دارد.

 

 

(نام های امام حسین (ع) در قرآن)

و به راستی که خداوند برای او چند نام نهاد:

-فجر<1>

-زیتون<2>

-مرجان<3>

در سمت راست عرش،در ستایش حسین(ع) چنین نگاشته شده است:(ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة <4> همانا حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است).

 

 

1.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(و الفجر) سوره فجر (89)،آیه 1.

2.اشاره به سخن خدای فرازمند دارد:(والتین والزیتون) سوره تین.

3.اشاره به این سخن خدای فرازمند دارد:(یخرج منهما اللو لو و المرجان) سوره الرحمن(55)،آیه 22.

4.کمال الدین:154-157 .

 

 




دسته بندی : امام حسین ,  محرم ,  حدیث ,   , 
برچسب ها :

نمرود بن کنعان، در شهر بابل فرمانروايي و سلطنت مي‏کرد و چون دامنه‏ي تسلط و نفوذش توسعه يافت، مردم را به پرستش خويش دعوت کرد و مردم هم که در برابر بتهاي سنگي و چوبي سجده مي‏کردند، به آساني طوق بندگي او را به گردن نهادند و تن به خدايي او دادند.
مدتها گذشت و مردم در چنين گمراهي و ضلالت بزرگي به سر مي‏بردند و يکباره خداي بزرگ را فراموش کرده بودند تا آن که خداوند اراده فرمود از ميان آن قوم، رهبري عالي مقام برانگيزد و به ارشاد او، مردم را راهنمايي فرمايد.
يکي از ستاره شناسان که در دربار نمرود مقامي شامخ داشت، روزي به عرض رسانيد که نجوم دلالت مي‏کنند که به زودي شخصي قيام مي‏کند و بساط بت پرستي را واژگون مي‏سازد و مردم را به دين جديدي دعوت مي‏کند، نمرود پرسيد: از چه سرزميني قيام مي‏کند؟ گفت: از همين سرزمين ولي تاکنون، نطفه‏ي او منعقد نشده و پا به رحم مادر نگذاشته.
نمرود براي پيشگيري از اين موضوع، دستور اکيد صادر کرد که بين زنان و مردان جدايي بيندازند، تا نطفه‏ي او بسته نشود و چنين شخصي پا به عرصه‏ي وجود نگذارد، نمرود نادان گمان مي‏کرد با اين اقدام عاجزانه مي‏تواند در برابر اراده‏ي ازلي و خواست خداوندي سدي ايجاد کند و مانع اجراي قضاي الهي شود.
در همان محيط پر خفقان نطفه‏ي ابراهيم بسته شد و مادرش به او حامله گرديد ولي آثار حمل در او آشکار نگشت، مدت حمل به سر رسيد و مادرش براي وضع حمل، سر به بيابان نهاد و از ترس مأمورين نمرود به غار کوهي پناهنده شد و ابراهيم در همان غار چشم به جهان گشود، مادرش دريچه‏ي غار را با سنگ محکم کرد و به شهر بازگشت، خداوند عالم از انگشت ابراهيم چشمه‏هاي شير جاري ساخت و مواد غذايي لازم را به او رسانيد تا ابراهيم کم کم بزرگ شد و چون به سيزده سالگي رسيد محرمانه، با مادرش به شهر آمد.
آزر، عموي ابراهيم يکي از بت تراشهاي معروف بابل بود و پسرانش بت فروش بودند، آزر وقتي ابراهيم را ديد او را با فرزندان خود به فروش بت فرستاد، ابراهيم ريسمان به گردن بتها مي‏بست و روي زمين مي‏کشيد و در خاک و گل و لاي آلوده مي‏نمود و فرياد مي‏زد: مردم بياييد و بت‏هايي را که نه جان دارند و نه فهم و ادراک و قادر بر هيچگونه نفع و ضرري نيستند از من خريداري کنيد. طرز رفتار ابراهيم نسبت به بت‏ها بنظر بت پرستان اهانت آميز مي‏آمد و کار به جايي رسيد که آزر ابراهيم را نصيحت کرد و چون بي‏اثر بود، او را به زندان انداخت.
ابراهيم را خداوند متعال براي راهنمايي مردم گمراه و بت پرست بوجود آورد و او را به مقام شامخ پيامبري و نبوت مفتخر فرمود، ابراهيم دلي مملو از ايمان به خدا داشت و ذره‏اي شک و ترديد در مورد قدرت پروردگار در قلبش راه نداشت ولي براي اينکه حقايق اشياء بر او روشن شود و بصيرتش افزون گردد، از خدا درخواست کرد که به او بنماياند چگونه مردگان را زنده مي‏کند، خطاب آمد که مگر تو ايمان به بعثت نياورده‏اي؟ ابراهيم گفت: چرا، ايمان آورده‏ام ولي مايل هستم ببينم تا اطمينان و يقينم کامل گردد، چون ابراهيم حقيقتا غرضش اطمينان خاطر بود، خداوند به او وحي فرستاد که چهار پرنده بگير و پس از کشتن آنها همه را در هم بکوب و سپس آن را به چند قسمت تقسيم کن و هر قسمتي را بر سر کوهي بگذار و يک يک آنها را بخوان، تا به اذن خدا زنده شوند و نزد تو آيند.
ابراهيم فرمان خدا را به کار بست و پس از کشتن و کوبيدن و تقسيم کردن گوشتهاي درهم آميخته‏ي پرندگان، آنها را صدا زد، از هر جا جزيي جمع آمد و به هم متصل گرديد و جان در آن دميده شد و پرندگان ديگر بار زنده شدند.
ابراهيم مأموريت الهي و آسماني خود را شروع کرد و در آغاز کار، عمويش آزر را به سوي خدا و پرستش پروردگار يگانه دعوت نمود، دلائل و براهين توحيد را با منتهاي ادب به آزر گوشزد کرد، آزر با تندي و خشونت به او پاسخ داد و او را از نزد خود راند، ابراهيم که در ابتداي کار با شکست مواجه شده بود، با دلي افسرده از نزد آزر خارج شد ولي روش آزر او را سست نکرده بلکه تصميم او را، دائر بر راهنمايي و هدايت قوم محکم‏تر ساخته بود، ابراهيم نزد قوم آمد و براي اينکه به آنان بفهماند بت پرستي راه خطا و گمراهي است نخست از آنها پرسيد: شما چه چيز را پرستش مي‏کنيد؟ قوم گفتند: معبود ما بتها هستند که به پرستش آنها قيام مي‏نمائيم و حوائج خود را از آنها مي‏خواهيم و در هنگام بروز حوادث ناگوار به آنها پناهنده مي‏شويم.
ابراهيم پرسيد: آيا بتها سخنان شما را مي‏شنوند و نفع و ضرري از آنها ساخته است؟ گفتند: نه، بلکه چون پدران ما بتها را مي‏پرستيدند ما هم به پيروي از روش آنها بت مي‏پرستيم. ابراهيم گفت: هم شما و هم پدران شما در گمراهي آشکار بوده‏ايد و اين بتهاي سنگي و چوبي که مالک سود و زيان خود نيستند شايستگي پرستش را ندارند، پرستش مخصوص پروردگار يگانه‏اي است که خالق آسمانها و زمين و مدبر امور آنها است.
سپس ابراهيم در مقام بيان قدرت خداوند برآمد و گفت پروردگار بزرگ آن کس است که مرا آفريده است، پس او مرا هدايت مي‏کند و او است که مرا آب و غذا مي‏دهند و چون بيمار شوم مرا شفا مي‏بخشد و او است که مرا مي‏ميراند و سپس زنده مي‏گرداند و او است که من اميدوارم در روز قيامت مرا بيامرزد.
ابراهيم، با اين بيانات، مردم را به پرستش خداوند دعوت کرد، ولي قوم در برابر دلايل ابراهيم، يک مشت حرفهاي بيهوده و پوچ تحويل دادند و حاضر نشدند از بت پرستي دست بردارند، از اين رو، ابراهيم درصدد برآمد بت‏ها را بشکند و عملا به مردم نادان بفهماند که اين بت‏هاي بي‏جان و ناتوان، لايق پرستش نيستند.
نمروديان عيدي داشتند که همه ساله در آن روز مراسم مخصوصي را اجرا مي‏کردند و آن روز را در خارج شهر به سر مي‏بردند، چون ايام عيد فرا رسيد عموم مردم از شهر خارج شدند. ابراهيم به عنوان کسالت از رفتن، خودداري کرد و در شهر ماند.
شهر از ساکنين خالي شد و همه‏ي مردم از پير و جوان به خارج شهر رفتند، ابراهيم چون شهر را خالي و بتکده را بدون نگهبان يافت قدم در بتکده گذاشت و در آن سالن مجلل که به انواع زينت‏ها آراسته شده و بت‏ها برحسب رتبه و مقام در جايگاه خود قرار داشتند، به تماشا پرداخت سپس با تمسخر و تحقير به آنها نگريست، سپس به شکستن آنها پرداخت و تنها بتي که از تبر ابراهيم در امان ماند، بت بزرگ بود و آن هم به اين منظور سالم ماند که پايه‏ي استدلالهاي آينده و موجب تبرئه و نجات او باشد.
قوم پس از انجام مراسم عيد، به شهر بازگشتند و چون وضع درهم ريخته‏ي معبد و بتهاي شکسته را ديدند بي‏اندازه ناراحت و خشمناک شدند و از اهانتي که نسبت به بتها انجام گرفته بود سخت عصباني گشتند و درصدد بدست آوردن مجرم برآمدند و با هم مي‏گفتند: چه کسي اين عمل را با خدايان ما کرده است؟! همانا او از ستمکاران است.
بالأخره فهميدند که اين کار ابراهيم است. ابراهيم شناخته شد و در محلي که بت پرستان جمع آمده بودند براي محاکمه و انتقام احضار گرديد، از ابراهيم پرسيدند آيا تو اين کار را نسبت به خدايان ما انجام داده‏اي؟! ابراهيم با بياني محکم گفت: بلکه بت بزرگ اين کار بر سر بتها آورده، از خودشان بپرسيد. نمروديان در برابر اين منطق، جز اينکه به عجز و ناتواني بتها اعتراف کنند چاره‏اي نداشتند، ابراهيم هم جز اين انتظاري نداشت لذا وقتي که قوم گفتند: بت‏ها نمي‏توانند حرف بزنند و جوابي بگويند، ابراهيم بالافاصله با يک جمله اساس بت پرستي را درهم ريخت و آنها را سرزنش و ملامت کرد و گفت: اف بر شما و بر آن چه مي‏پرستيد.
نمروديان براي انتقام گرفتن از ابراهيم و ياري خدايان خود، تصميم به سوزانيدن ابراهيم گرفتند و چون جرم ابراهيم به عقيده‏ي آنان جنبه‏ي عمومي داشت، بايد عموم طبقات در اين راه تشريک مساعي کنند و از اين ثواب بهره‏مند گردند، از اين رو همه‏ي مردم درصدد گرد آوردن هيزم برآمدند و چند روزي نگذشت که کوهي از هيزم فراهم آمد، آتش افروختند و شعله‏ي آن به آسمان بالا رفت، آن قدر هيزم زياد بود که آتشي عظيم و خطرناک در بيابان ايجاد شد و حرارت آتش به حدي رسيد که هيچ کس را ياراي نزديک شدن به آن نبود.
ابراهيم را بوسيله‏ي منجنيق ميان آتش پرتاب کردند و به اين وسيله آتش دل خود را فرو نشانيدند. ابراهيم در ميان شعله‏هاي آتش از ديدگان مردم ناپديد شد و غريو شادي از مردم برخاست.
هنگامي که ابراهيم ميان آتش پرتاب مي‏شد جبرئيل خود را به او رسانيد و گفت: اي ابراهيم آيا حاجتي داري؟ گفت: به تو حاجتي ندارم ولي به خداوند چرا. سپس از خدا درخواست کرد که مرا از آتش نجات بده. آتش به فرمان خداوند بر ابراهيم سرد و سلامت گرديد و خطر آتش و حرارت از او برداشته شد.
نمروديان که اين صحنه را مشاهده مي‏کردند با اعجاب و تحسين بر اين منظره خيره شدند. مردم که اين آيت بزرگ الهي را ديدند، به حقانيت دعوت ابراهيم پي بردند و بر آنها ثابت شد که راه راست، همان است که ابراهيم به آن دعوت مي‏کند. اما عناد و دشمني و همچنين حب جاه و مال مانع شد که به ابراهيم ايمان آورند، بدين جهت اکثر مردم در بت پرستي ماندند و فقط چند نفر انگشت شمار به آن حضرت گرويدند.
هنگامي که حضرت ابراهيم عليه‏السلام سوار بر اسب از سرزمين کربلا عبور مي‏نمود، اسبش به زمين خورد و ابراهيم عليه‏السلام از اسب افتاد، سرش شکست و خون او جاري شد، آن گاه عرض کرد:پروردگارا چه خطايي از من صادر شد؟ در آن وقت اسبش به سخن درآمد و گفت: يا خليل الله از تو بسيار خجالت مي‏کشم، بدان که در اين زمين فرزند خاتم انبياء (امام حسين عليه‏السلام) کشته مي‏شود، از اين رو خون تو جاري گشت تا موافق خون آن جناب شود.




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  پیامبران و عاشورا ,   , 
برچسب ها :

خداوند متعال، زمين را از دو روز آفريد و کوههاي سنگين را بر روي آن، قرار داد و وسايل زندگي و نيازمنديهاي ساکنين آن را، در دو روز به وجود آورد، سپس آسمان و پس از آن عرش را آفريد و خورشيد و ماه را ايجاد کرد، آن گاه فرشتگان را بوجود آورد که او را تسبيح و تقديس مي‏کنند و با اخلاص به عبادت او قيام دارند.
سپس اراده‏ي خداوند تعلق گرفت و حکمتش اقتضا کرد که آدم و فرزندان او را بيافريند تا در زمين ساکن شوند و آن را آباد کنند، پس فرشتگان را آگاه ساخت که به زودي مخلوق ديگري را ايجاد مي‏کند که در زمين تلاش کنند و در پست و بلند آن بگردند و نسل ايشان در نواحي مختلف آن پراکنده شوند، از روئيدنيهاي زمين بخورند و گنجينه‏ها و معادن آن را استخراج کنند و برخي، جانشين برخي دگر باشند.
فرشتگان مخلوقاتي هستند که خداوند، آنان را براي پرستش خود برگزيد و نعمت خود را بر آنها تمام گردانيد و ايشان را به طاعت خود راهنمائي فرمود.
بر فرشتگان گران آمد که خداوند، مخلوقي جز آنان را بيافريند و بيمناک شدند که اين آفرينش در اثر تقصيري است که از آنها سر زده، و يا براي مخالفتي است که از بعضي ايشان بوجود آمده، بدين جهت براي تبرئه خود گفتند: خداوندا! با اينکه ما پيوسته به تسبيح و تقديست کمر بسته‏ايم، چرا مخلوقي غير از ما ايجاد مي‏کني؟! در صورتي که آنها بر سر منافعي که در زمين است، اختلاف خواهند کرد و در روي زمين فساد بر پا خواهند نمود.
اين سخن را فرشتگان بدان جهت گفتند تا پاسخي از پروردگار بشنوند که شبهه‏ي ايشان زائل شود و وسوسه‏ها از سينه‏هاشان بيرون رود، و ديگر آنکه اميد داشتند که خداوند متعال آنها را در زمين جانشين قرار دهد، زيرا آنها به رعايت نعمت خداوند، سابق‏تر و به شناختن حق او شايسته‏تر بودند، و اين سؤال از جهت انکار بر کار خدا و شک در حکمت او، و همچنين از جهت عيب گويي آدم و فرزندان او نبود، زيرا فرشتگان اولياء مقربين و بندگان گرامي خداوند هستند که در سخن بر او پيشي نمي‏گيرند و به دستور او کار مي‏کنند.
خداوند جوابي به آنها فرموده که دلهاشان آرام و خيالشان راحت شد، فرمود: من مي‏دانم آنچه را شما نمي‏دانيد و در جانشين نمودن آدم، حکمتي مي‏بينم که شما از درک آن عاجزيد بزودي آن چه را اراده کرده‏ام مي‏آفرينم و جانشين قرار مي‏دهم، آن گاه آن چه را از شما پنهان و مستور بود، خواهيد ديد، هنگامي که او را آفريديم و از روح خود در او دميدم او را سجده کنيد.
خداوند بدن آدم را از گل مخصوصي خلق کرد و از روح خود در آن دميد، نسيم حيات در پيکر او وزيد و بشري کامل و بي‏عيب کرديد پس از آن، خداوند به فرشتگان دستور داد که آدم را سجده کنند، آنان با فروتني فرمان خدا را پذيرفتند و آدم را تعظيم نمودند و در برابر او چهره به خاک نهادنند ولي شيطان با دستور حق مخالفت کرد و از سجده خودداري نمود.
خداوند، سبب سجده نکردن و تخلف او را پرسيد و فرمود: چه چيز مانع شد که آدم را سجده نکردي؟ خود را بزرگ شمردي يا از جمله‏ي سرکشان بودي؟!
شيطان گمان کرد عنصر او از عنصر آدم بهتر و جوهرش پاکتر است و گمان کرد که هيچ کس به مقام ارجمند و منزلت رفيع او نمي‏رسد و گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل.
آشکارا به معصيت اقدام کرد و از مخالفت و تکبر خود پرده برداشت و از فرمان پروردگار سرپيچي نمود، آدمي را که خدا با دست قدرت خود آفريده بود، سجده نکرد و از کافرين گرديد.
خداوند او را به گناهش مجازات کرد و به او فرمود: از آسمان بيرون برو، زيرا تو از رحمت ما رانده شده‏اي و لعنت شامل حال تو است تا روز قيامت، شيطان از پروردگار درخواست کرد که او را تا روز قيامت مهلت دهد و زنده بدارد، خداوند درخواست او را پذيرفت و به او فرمود: تا روز معين از مهلت داده شدگاني.
هنگامي که خواهش او قبول و درخواستش پذيرفته شد از احسان خدا تشکر نکرد، بلکه نعمت حق را با کفران پاداش داد و گفت: براي اين که مرا گمراه ساختي بر سر راه بندگانت مي‏نشينم، و براي گمراه ساختن آنها در کمين هستم و کوشش مي‏نمايم، سپس از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ نزد بندگانت مي‏آيم و بيشتر آنها را شکر گذار خود نخواهي يافت.
خداوند شيطان را از درگاه خود راند و خواسته‏هاي او را پذيرفت و به وي گفت: اينک به راهي که انتخاب کردي برو، و هر يک از ايشان را که توانستي با صداي خود مضطرب و پريشان کن و با لشکريان سواره و پياده‏ي خود بر آنها بتاز و در اموال و اولاد با آنان شرکت کن، و آنان را با وعده‏هاي دروغ سرگرم کن و به آرزوهاي دور و دراز مشغول ساز ولي هرگز در گمراه ساختن کساني که عقيده‏ي محکم و عزم راسخ دارند و بندگان بااخلاص منند تو را آزاد نخواهم گذاشت و آنان مسلط نخواهم کرد. زيرا دلشان به تو بي‏توجه و گوششان به حرف تو بدهکار نيست.
اما تصميمي که براي گمراه ساختن آدميان گرفتي، پس حساب تو در برابر اين گناه، سخت و مجازات تو بسيار بزرگ خواهد بود و من دوزخ را از تو و پيروانت پر خواهم کرد.
فرشتگان آدم را سجده کردند و به مقام ارجمند او در پيشگاه پروردگار اعتراف نمودند، ولي مثل اينکه آنها گمان مي‏کردند که از نظر علم و فهم از آدم برترند، بدين جهت خداوند متعال از علم خود به آدم عنايت کرد و او را به نور خود منور گردانيد و نامهاي مخلوق خود را به او ياد داد، آن گاه براي اين که عجز و قصور ملائکه آشکار شود و بفهمند که حکمت خدا مقتضي بود، کائنات را به آنها ارائه داد و فرمود: اگر راست مي‏گوئيد نامهاي اين آفريدگان را به من بگوئيد،
فرشتگان مبهوت از جواب عاجز شدند و به ناتواني و کوتاهي پايه‏ي علم خود اعتراف کردند و گفتند: پروردگارا! ما جز از آنچه از تو آموخته‏ايم چيزي نمي‏دانيم همانا عالم و حکيم مطلق تويي، چون آدم از درياي فيض پروردگار قطره‏اي و از پرتو علم او بهره‏اي برداشته بود، خداوند به او دستور داد که آنچه فرشتگان ندانستند و از جوابش عاجز ماندند به ايشان خبر دهد، تا با اين وسيله فضيلت آدم و حکمت استخلاف او آشکار گردد، آدم به آنها خبر داد و سپس خداوند به آنها فرمود: آيا به شما نگفتم که من غيب آسمانها و زمين را مي‏دانم و بر کارهاي آشکار و پنهانتان عالمم؟ در اين هنگام فضيلت آدم بر ملائکه معلوم شد و راز آفرينش وي و حکمت استخلاف او را ديدند.
خداوند نعمت خود را از شيطان بازگرفت و از رحمت خود دور کرد آن گاه آدم و همسرش را در بهشت جاي داد و به وي گفت: نعمتي که به تو عطا کرده‏ام به ياد داشته باش، تو را به خلقتي بديع آفريدم و بشري که مي‏خواستم بوجود آوردم و از روح خود در تو دميدم و فرشتگانم را به سجده‏ي تو واداشتم و بهره‏اي از علم خودم را به تو بخشيدم و اين ابليس است که او را از رحمتم مأيوس ساختم و چون از فرمان من سرپيچي کرد او را لعنت کردم و اينک بهشت را که خانه‏اي جاويد است جايگاه تو قرار دادم اگر اطاعت من کني تو را براي هميشه در بهشت جاي خواهم داد و اگر پيمان مرا بشکني تو را از خانه‏ام بيرون و به آتش خودم معذب خواهم نمود، بيدار باش که شيطان با تو و همسرت دشمن است، شما را از بهشت بيرون نکند که به بدبختي مبتلا مي‏شويد.
خداوند به آدم و همسرش اجازه داد که با خاطري آسوده از نعمت‏هاي بهشت استفاده کنند هر ميوه‏اي که خواستند بچينند ولي آنان را از نزديک شدن به يک درخت از درختان بهشت نهي کرد و براي آنکه پرده‏ي ابهام برداشته شود و آن درخت را بشناسد، آن درخت را معين و به آن اشاره فرمود و آنان را از نزديک شدن به آن بيم داد که اگر به آن نزديک شوند يا از ميوه‏ي آن بخورند در زمره‏ي ستمکاران محسوب خواهند شد و همچنين وعده داد که اگر از آن دوري کنند نعمتهاي بهشت را براي آنان دائمي و جاويد گرداند و هرگز روي گرسنگي و برهنگي را نبيند و تشنگي و سختي به آنها نرسد و فرمود: اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شويد و با فراغت خاطر هر چه خواستيد بخوريد ولي نزديک اين درخت نشويد که از ستمکاران خواهيد بود. همانا بر تو است که در بهشت گرسنه و برهنه نشوي و تشنگي نبيني و از آسيب گرمي آفتاب محفوظ باشي.
براي شيطان خيلي سخت و دشوار بود که آدم و همسرش در رفاه و خوشي باشند و او، رانده‏ي درگاه خدا و دور از بهشت بسر برد، بدين جهت تصميم گرفت کاخ سعادت آنها را واژگون سازد و نعمت را از ايشان سلب کند. آري آدم همانست که او را از مقام عالي و ارجمندش به زير آورد و از نعمت و رضاي خدا دور کرد و بواسطه‏ي همين آدم بود، که سرکشي و نابکاري او آشکار شد اينک بايد انتقام بکشد و با نيرنگ او را مذموم سازد، آهسته آهسته وارد بهشت شد و در آشکار و نهان با آدم سخن گفت، خود را دوست پاکدل و ناصح و بااخلاص معرفي کرد و براي بدست آوردن دل آدم تلاش فراوان نمود، از هر دري درآمد و از هر راهي وارد شد، علاقه‏ي خود را با آدم و همسرش ابراز کرد و غرض خود را براي از دست رفتن نعمت‏هاي آنها اظهار داشت و گفت: خداوند شما را از خوردن اين درخت نهي نکرده مگر براي آنکه اگر بخوريد دو فرشته مي‏شويد يا در بهشت جاودان خواهيد بود.
شيطان ديد آدم و همسرش از پذيرفتن سخن او متوحش و از مشورت او گريزانند، به حرف او گوش نمي‏دهند و نصيحتش را نمي‏پذيرند، بدين جهت براي ايشان قسم ياد کرد که من خير خواه شمايم، قصد زيان و بدبختي شما را ندارم، قسم ياد کرد تا پاکدلي و خير خواهي خود را ثابت کند و بدون ترديد براي گمراه کردن آن دو، پافشاري و اصرار بسيار کرد و نيرنگ خود را با اين ترتيب به کار برد، بالأخره آدم و همسرش فريفته شدند و از آنها لغزش بزرگي بوجود آمد.
چون آدم و حوا از فرمان خدا بيرون رفتند، خداوند نعمت خود را از ايشان گرفت و بهشت را بر آنها حرام کرد و به آنها فرمود: مگر من شما را از نزديک شدن به اين درخت نهي نکردم و نگفتم که شيطان دشمن آشکار شما است؟
آدم و همسرش به درگاه خداوند بازگشت و توبه نمودند و از کرده‏ي خود پشيمان شدند و گفتند: پروردگارا! ما به خويشتن ستم کرديم و اگر تو ما را نيامرزي و بر ما رحم نکني از زيانکاران خواهيم بود، خداوند فرمود: بيرون رويد، منزل و جايگاه شما در زمين است و تا روز قيامت دشمن يکديگر خواهيد بود.
خداوند توبه‏ي آنان را پذيرفت و فرمان داد تا از بهشت بيرون روند و به آنها اطلاع داد که دشمني بين ايشان و شيطان ادامه خواهد داشت.
وقتي که يک آدم عليه‏السلام در اطراف زمين سير مي‏نمود تا اينکه به سرزمين کربلا رسيد، پايش به چيزي برخورد کرد. سپس بر زمين افتاد و خون از پايش جاري شد، آنگاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! آيا گناهي از من صادر گرديد که اين گونه مرا معاقب فرمودي؟ وحي رسيد: نه، ولکن فرزندت حسين عليه‏السلام در اين مکان کشته مي‏شود، پس خون تو موافق خون او جاري شد.
عرض کرد: چه کسي قاتل اوست؟ وحي آمد که يزيد ملعون، پس او را لعن کن. پس از آنکه آدم عليه‏السلام او را لعن نمود به سوي جبل عرفات روانه شد.




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  پیامبران و عاشورا ,   , 
برچسب ها :

        هدف عالی قیام حسین (ع) از زبان خود امام     

 

قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع)ريشه در انحراف هاى بـنيادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. اين انحراف ها زائيده انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود از سقيفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفيانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاريخى, سران اين حزب هيچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسيدن پيامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پيروزى تـيره بـنى هاشم بـر تـيره بـنى اميه, در جريان كشمكش قبيلگى در درون طايفه بـزرگ قريش مى دانستند(2).

140.jpg

 و بـا يك حـركت خـزنده, بـه تـدريج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كليدى دسـت يافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست اين حزب افتاد و پس از بيست سال حكومت معاويه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش يزيد بـه قدرت رسيد كه اوج انحراف بـنيادى, و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهليت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـين(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنين فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظيفه مى كرد كه در بـرابـر اين وضع, اعتـراض و مخالفت كند. سخنان, نامه ها و ساير اسنادى كه از امام حسين(ع)به دسـت ما رسـيده, بـه روشنى گوياى اين مطلب اسـت. اين اسناد بـيانگر آن است كه از نظر امام, پـيشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ويژگى هايى دارد كه امويان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهيها اين بود كه عناصر فاسد و غير لايق, تكيه بر مسند خلافت اسلامى و جايگاه والاى پـيامبـر زده بـودند و حاكميت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسيار تلخ و ويرانگرى بـه دنبـال آورده بود.
چـند نمونه از تـاكيدهاى امام در اين بـاره يادآورى مى شـود:

بقیه مطالب در ادامه مطلب......

 

 




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,   , 
برچسب ها :

 

کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش

مرده است احترام ... بماند بقیه اش

 

از تیر های حرمله یک تیر مانده است

آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش

 

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت

آمد به انتقام ... بماند بقیه اش

 

شمشیر ها تمام شد و نیزه ها شد تمام

شد سنگ ها تمام ... بماند بقیه اش

 

گویا هنوز باور زینب نی شود

بر سینه ی امام ... بماند بقیه اش

 

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته

در بین ازدحام ... بماند بقیه اش

 

راحت شد از حسین(ع) همین که خیالشان

شد نوبت خیام ... بماند بقیه اش

 

رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول

یا فاطمه ! سلام ... بماند بقیه اش

 

از قتلگاه آمده شمر و زدامنش

خون الدوام ... بماند بقیه اش

 

بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو

من می روم به شام ... بماند قیه اش

 

دلواپسم برای سرت روی نیزه ها

از نگ پشت بام ... بماند بقیه اش

 

دلواپسی بای من و بهر دخترت

در مجلس حرام ... بماند بقیه اش

 

قصه به سر رسید وتازه شروع شد

شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,   , 
برچسب ها :

یا حبیب الباکین

 

با خودم فکر میکنم ، اصلا چرا باید

رباب ، با آب هم قافیه باشد

روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

حرمله ، آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود.

هدف های روشنی داشت : چشم های عباس ، سینه ی حسین ، گلوی تو

تنها تو بود ی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود ، سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

خون تو جاذبه ی زمین را بی اعتبار کرد

حالا پدرت یک قدم  سوی خیمه می ورد ، بر می گردد

می رود ، بر می گردد

می رود...

می رودپشت خیمه ها

با غلاف شمشیر ، برایت از خاک گهواره بسازد

تا دیگر صدای سم اسب ها بیدارت نکند

رباب

می رسد از راه

با نگاه

با یک جمله کوتاه

آقا!

خودتان که سالمید ان شاالله.

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  دلنوشته ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

 

عبدالله پسر ده ساله ی امام حسن مجتبی

شیر ده ساله طفل دیگر نیست / ننگ بر من اگر سپر نشوم

نفسم بند آمده عمه / قول می دهم که دردسر نشوم

نفسش را هنوز می شنوی / رحم کن که بی پدر نشوم

وای بر من اگر که پیش از او / بی سر و دست و پا و سرنشوم

عمه همه در ازدحام می خندند / جای یک جرعه ی آب

بر سوز جگر تشنه کام می خندند / تا دلش را بیشتر بسوزانند

بر زنان خیام می خندند / طبل را اهل کوفه می کوبند

در عوض اهل شام می خندند / سنگ ها بی بهانه می بارد

تیغ ها بی نیام می خندند / تازه اندوه ها شروع شده اند

رقص سر نیزه ها شروع شده است / عمه چشم مرا بگیر می میرم

کاکلش دست دشمن افتاد / یاد پرواز شیر خواره نمود

آستین را کشید و پاره نمود / گر چه او رفت بهر امدادش

گره افتاد فریادش / آنچه او دید گفتنش سخت است

گفتنش نه شنیدنش سخت است / داد زد ریشه ی هستی مرا نزنید

به دلم خیمه ی عزا نزنید / او عموی من است نا مردان

از پس و پیش بی هوا نزنید / دوره کرده اید باغبان مرا

ای تبر ها به شاخه ها نزنید / جای خالی نمانده در بدنش

اینقدر تیغ جا به جا نزنید / خاک را غرق رد پا نکنید

از عمویم مرا جدا نکنید / مادرش آمده به دیدارش

پیش مادر سر و صدا نکنید / ای عمو لاله ی حسن افتاد

به فدایت که دست من افتاد




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

زندگینامه امام حسین(ع)

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، كه درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا كودكش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) كه به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي موسي بن عمران است ، جز آن كه تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي كشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.


حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي كه نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالك روايت مي كند: وقتي از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي كند كه : "رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاي خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر كه با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملكوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي اسلام (ص ) خواند كه فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم

حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري كه جز به انصاف حكم نكرد، و جز به طهارت و بندگي نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري كه در زمان حكومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد، و در چند سالي كه حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يك سرباز فداكار همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد، و در جنگهاي "جمل "، "صفين " و "نهروان " شركت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت كرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد.
در زمان حكومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....


امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريك رنجهاي برادر بود و چون مي دانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي معاويه بشكند و سزاي ناهنجاريش را به كنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و كوبنده خاموشش ساخت .


امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام ، بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي و قوانين خداوند است ، و از اين حكومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامي پايين بكشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حركت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت كه اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه كشته مي شد، و از اين كشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن كه گاهي محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي كه معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت كرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي (16) سخناني تند به معاويه گفت و يا نامه اي كوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...


قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامي تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاكم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه كه افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتي ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان از امام حسين (ع ) كه در مكه بسر مي برد دعوت كردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفي را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند، و مسلم هم نامه اي به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي و بي ديني شان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد، و ليكن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوي كوفه حركت كند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي كه همه مردم مكه عازم رفتن به "مني " بودند و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه (18) برساند، آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ، بلكه عليه او قيام كرده است .
يزيد كه حركت مسلم را به سوي كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بني اميه بود) به كوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و كار به جايي رسيد كه عده اي از همان كساني كه براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي كه از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي كه در مكه اقامت گزيد، و در طول راه مكه به كربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت كه : "مقصود من از حركت ، رسوا ساختن حكومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منكر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود كه خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود.
علم امامت مي دانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او كسي نبود كه در برابر دستور آسماني و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را كرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در كربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد. بويژه كه خود در طول راه مي فرمود: "من كان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين كه فرزند علي بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد كشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افكار و نظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و كوچكترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلكه با اصحاب و فرزندان كه هر يك ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و كشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم كه در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اي كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تكميل كرد، طوفاني در جانها برانگيختند، چنان كه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا كنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان كه صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن كه اشعار را تمام كردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است كه فرمود: "گريستن و بي تابي كردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، كه ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني كه (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي روح را به سوي ملكوت خوبيها و پاكدامنيها و فداكاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معياري والا دارد، لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد، بلكه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداكاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.


اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درك و ديد ما گذشته است . اكنون مروري كوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، كه پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند كه من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم (27) حضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد.
ابن اثير در كتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "كان الحسين رضي الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه كارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به كعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مركب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي كه جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود كه او با مردم زندگي مي كرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه كاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي كردند... اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشكي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتكبرين "، خداوند متكبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت كردم ، شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر كيسه هاي غذايي است كه پدرم شبها به دوش مي كشيد و به خانه (32) زنهاي شوهرمرده و كودكان يتيم و فقرا مي رسانيد.
علائلي در كتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يكي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شكوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است كه ابعاد بي نهايتش هر يك مشخص كننده يك عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (33) والاييها و فرازمنديها است .
آري ، مردي كه وارث بي كرانگي نبوت محمدي است ، مردي كه وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشكار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حكايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه يك بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلكه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداكاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

پي نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم . ر. به . ك . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سكن انصاري باشد. ر. به . ك . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه كلمه در زبان عبري همان معني را
دارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ك . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
كافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- كمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي كه در كتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذكرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور كه بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال كشي ، ص 94- كشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حكم استحبابي عمل مي كردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم
يكسره به عرفات مي روند.
كامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
كامل الزيارات ، ص .105 (21)
كامل الزيارات ، ص .101 (22)
كامل الزيارات ، ص .121 (23)
كامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذكري الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبك ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
از كتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (33)




دسته بندی : امام حسین ,   , 
برچسب ها :

آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام می‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏كرد.عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏كند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش می‏مالید و آن را میبوئید و با صداى بلند شیهه مى‏كشید.

 

 

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.

ام كلثوم شیوه كنان ناله می‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است

همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمه‏ها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند. خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات.

ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.

زینب (علیها السلام) فریاد مى‏كشید و مى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل... اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای كاش كوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.

وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏كشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.

و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.

آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏ و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  حدیث ,   , 
برچسب ها :

امام حسین (ع) می فرماید:

همانا شیعه ما کسی است که دلش از هر گونه غشّ و کینه و دغل پاک باشد.

 

 

 




دسته بندی : امام حسین ,  حدیث ,   , 
برچسب ها :

با اشک هایش دفتر خود را نور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هایش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه  خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

"باز این چه شورش است که در جان واژه هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست"

بی اختیار شد قلمش را رها کرد

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پایش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر خون خدا.
سلام بر رحمه الله الواسعه.
سلام بر نور چشم رسول اکرم ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ.
سلام بر فرزند شهید امیر المومنین ـ‌علیه‌السلام‌ـ و بی بی فاطمه زهرا ‌ـسلام‌الله‌علیها‌ـ.
سلام بر شافع روز جزا.
سلام بر آنکه ملائک در عزایش می گریند.
سلام بر کسى که بیعتش را شکستند.
سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی یاور ماند.
سلام بر محاسن خضاب شده‏‌اش.
سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏‌اش.
سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب دستى عبیداله ملعون.
سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد.
سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب
سلام بر حسین ـ‌علیه‌السلام‌ـ و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش
و سلام بر دشت تفتیده عشق!
سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق
سلام بر تو اى کربلا
سلام بر تو اى دشت پر بلا
سلام مرا با گلوى بغض فرو خورده‏‌ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگى‏‌ات و با جگر سوخته‏‌ات و قلب پاره‏ پاره‏‌ا‌ت پاسخ گو.
کربــلا! مى‏خواهم که با تو سخن بگویم!
مى‏خواهم بقچه حرف‌هاى بردوش مانده‏‌ام را براى تو پهن کنم نمى‏‌دانم، نمى‏‌دانم تاب شنیدن حرف‌هایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می‌گویم تویی که آن محزون‌ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!
کربلا از غروب عاشورا بگو...
براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده‌ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟
یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می کردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرین شدگان ابدی، حمله می بردی!
کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بسته‏‌ات میهمان بودند با آنان چه ها گفتى؟
کربلا برایم از اصحاب بگو! آنان که با وفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره‌های برافروخته و هیجان‌زده شان برای تکه تکه شدن در راه حسین ـ‌علیه‌السلام‌ـ بگو...
کربلا از علی اکبرـ‌علیه‌السلام‌ـ بگو که شبیه‌ترین بنی هاشم به رسول الله ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ بود آنقدر که آن ملعونان لحظه‌ا‌ی پنداشتند مبادا رسول خدا ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو چگونه قلب سید الشهدا ـ‌علیه‌السلام‌ـ را جریحه دار کرد! از آن لحظه‌ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می‌کرد پی در پی با هر ضربه علی می گفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد:
"انا لله و انا الیه راجعون"!

برای خواندن دلنوشته به ادامه مطلب بروید....




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم

و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم




دسته بندی : امام حسین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حبیب بن مظاهر...

پیر مردی که حسین(ع) برایش نامه فرستاد

و او خودش را بی درنگ از کوفه به کاروان رساند...

سلام بر حبیبی که امیرش را تنها نگذاشت...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر مسلم...

فرستاده ی حسین(ع)...

مردی که وقتی به کوفه آمد،

هجده هزار نفر با او بیعت کردند

اما شب،بیرون از مسجد، تنها

خودش مانده بود و آسمان

تیره ی شهر...

سلام بر مسلم...

سرگردان کوچه های

کوفه...

غریبی که بر بام

دارالاماره،آرزو می کرد

کاش هرگز نامه ای برای حسین(ع)

نفرستاده بود...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر قاسم ابن الحسن(ع)...

نوجوانی که هم پای یارانش

آماده ی رزم شد...

ماه رویی که آنقدر بر دست و پای عمویش حسین (ع) بوسه

زد تا اجازه گرفت به میدان برود...

سلام بر قاسم و

مرگ شیرینی که طعم

عسل می داد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر علی اصغر(ع)...

سلام بر لحضه های خداحافظی حسین(ع)

با طفل شیر خواره اش...

سلام بر بی تابی علی اصغر(ع) روی دست های پدر...

و سلام بر گلوی تشنه ای که تیر سه شعبه را

در آغوش کشید و با خون خود سیراب شد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زینب (ع)...

بانویی که از مکه تا کربلا

پرده نشین بود و از کربلا تا

شام،سوار مرکب بی جهاز...

سلام بر بی بی داغداری که

با کاروان زنان و

کودکان دست و پای بسته

از میان قتلگاه عبور داده

شد...

سلام بر فریاد بلند

" وا محمدا" ی زینب(ع)،

وقتی پیکر بی سر برادر را

روی خاک دید...

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زمین کربلا...

سلام بر زمینی که مرکب های کاروان حسین(ع)،ابتدایش از حرکت ایستادند و قدم از قدم بر نداشتند...

سلام بر زمینی که حسین(ع) سرزمین سختی و بلایش خواند و فرمود:اینجا جوان ها و مرد های ما

را می کشند و بچه های ما را سر می برند...

سلام بر زمین کرب و بلا...

قدمگاه کاروان حسین(ع)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حسین(ع)....

آن زمانی که جز کودکان و زنان، کسی برایش نماند....

سلام بر حسین(ع)...

وقتی پیراهنی کهنه زیر زره پوشیده و به میدان رفت...

سلام بر گلوی به خون نشسته ی حسین (ع) ...

بوسه گاه زینب (س)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد