سلام بر حبیب بن مظاهر...
پیر مردی که حسین(ع) برایش نامه فرستاد
و او خودش را بی درنگ از کوفه به کاروان رساند...
سلام بر حبیبی که امیرش را تنها نگذاشت...
سلام بر مسلم...
فرستاده ی حسین(ع)...
مردی که وقتی به کوفه آمد،
هجده هزار نفر با او بیعت کردند
اما شب،بیرون از مسجد، تنها
خودش مانده بود و آسمان
تیره ی شهر...
سلام بر مسلم...
سرگردان کوچه های
کوفه...
غریبی که بر بام
دارالاماره،آرزو می کرد
کاش هرگز نامه ای برای حسین(ع)
نفرستاده بود...
سلام بر علی اصغر(ع)...
سلام بر لحضه های خداحافظی حسین(ع)
با طفل شیر خواره اش...
سلام بر بی تابی علی اصغر(ع) روی دست های پدر...
و سلام بر گلوی تشنه ای که تیر سه شعبه را
در آغوش کشید و با خون خود سیراب شد...
سلام بر زینب (ع)...
بانویی که از مکه تا کربلا
پرده نشین بود و از کربلا تا
شام،سوار مرکب بی جهاز...
سلام بر بی بی داغداری که
با کاروان زنان و
کودکان دست و پای بسته
از میان قتلگاه عبور داده
شد...
سلام بر فریاد بلند
" وا محمدا" ی زینب(ع)،
وقتی پیکر بی سر برادر را
روی خاک دید...
سلام بر زمین کربلا...
سلام بر زمینی که مرکب های کاروان حسین(ع)،ابتدایش از حرکت ایستادند و قدم از قدم بر نداشتند...
سلام بر زمینی که حسین(ع) سرزمین سختی و بلایش خواند و فرمود:اینجا جوان ها و مرد های ما
را می کشند و بچه های ما را سر می برند...
سلام بر زمین کرب و بلا...
قدمگاه کاروان حسین(ع)...